کد مطلب:314092 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:182

علمدار بی بدیل
مرحوم كربلایی احد كرامت دیگر را چنین نقل می كرد:

2. مراسم عقد و ازدواج من در فصل زمستان انجام گرفت. آن ایام، از امكانات ابتدایی محروم بوده، و غیر از یك خانه ی روستایی اطاق دیگری نداشتیم و از جهات مختلف در مضیقه بودیم. پس از چندی برای غسل كردن، به رودخانه ی عظیمی رفتم كه با عرض 500 متر، از جلوی ده می گذشت و غرش زنان، به سمت دریا می رفت. ضمنا در آن سرمای شدید زمستان، سطحی از یخ به ضخامت بیش از یك متر، روی رودخانه را پوشانده بود و اهالی دهكده گوشه ای از یخ حاشیه ی رودخانه را، برای برداشتن آب مصرفی، همچون طوقه چاه و یا دهانه ی تنور سوراخ كرده بودند و كوزه و سایر ظرفها را از آن سوراخ پایین می بردند و آب برمی داشتند. علاوه بر ضخامت یخ، یك متر هم عمق خود آب رودخانه بود و شیب مسیر رودخانه به شدت جریان آب كمك می داد. من در كنار آن رودخانه لخت شده، غسل می كردم، مدتی شبها كارم همین بود.

یكی از شبها كه می خواستم عمل غسل را انجام بدهم و به این منظور از سوراخ مزبور داخل آب رودخانه شدم، پس از ورود، متوجه شدم و فشار آب بسیار قوی شده است. مقاومت كردم كه آب مرا نبرد، ولی سودی نبخشید و در نتیجه، جریان آب مرا به سراشیبی برد. مع الاسف هر كجا سربلند می كردم، سرم محكم به سقف یخی رودخانه می خورد و دومرتبه در آب غوطه می خوردم. سوز سرما تا عمق استخوانهایم نفوذ كرده و ضمنا حالت خفگی پیدا كرده بودم. از دریچه دور شده، و فكر می كردم كه آب، مرا 200 متر آن طرف برده است.

از بس كه سرم به سقف یخی خورده بود، زخمهای كاری برداشته بودم.

خلاصه، از هر جهت راه نجات به رویم بسته شد و به مرگ خودم یقین كردم. از



[ صفحه 491]



تیره بختی نوعروس و ناكامی او، منقلب بودم و یقین داشتم كه جنازه ام به وسیله ی سیل به دریای خزر رفته در آنجا طعمه ی ماهیان خواهد شد. در آن تنگنای بی امان، قلبا متوجه و متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شده، دامن وی را گرفتم و آن علمدار بی بدیل مرا از چنگال مرگ نجات داد.

بدین گونه كه، ناگهان، پس از ناامیدی به طور معجزه آسایی سرم از آن دریچه ی یخ بیرون آمد و در حالی كه غرق در خون بوده و دست و پایم را سرما زده بود، لباسم را پوشیدم و از توجه و عنایت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، حیات جدیدی یافتم. پس از نجات از رودخانه، طی چندین ماه مداوا، عافیت و سلامتی كامل خود را به دست آوردم و از این رو، مدام به آن حضرت عشق می ورزم و با این جمله: «السلام علیك یا عبد الصالح المطیع لله و لرسوله» بر حضرتش درود می فرستم.



یا كاشف الكرب عن وجه الحسین علیه السلام

اكشف كربی بحق اخیك الحسین علیه السلام



دوست دارم در بغل قنداقه اصغر بگیرم



دوست دارم داد دل از چرخ بازیگر بگیرم

گر در این عالم نشد در عالم دیگر بگیرم



دوست دارم نام من باب الحوائج باشد اما

پنجه ی مشكل گشا آنگه من از داور بگیرم



دوست دارم دستم از پیكر جدا گردد خدایا

تا كه همچون جعفر طیار بال و پر بگیرم



دوست دارم آن قدر لب تشنه باشم تا بمیرم

تا مگر آب حیات از ساقی كوثر بگیرم



دوست دارم جان نثار مكتب توحید باشم

تا مدال افتخار از دست پیغمبر بگیرم





[ صفحه 492]





دوست دارم تا قیامت از سكینه رخ بپوشم

دوست دارم در بغل قنداقه ی اصغر بگیرم



دوست دارم تیر آید چشم من در خون نشاند

تا مدال افتخار از بانوی محشر بگیرم



دوست دارم چون تنم پامال سم اسب گردد

بر سرم زهرا بیاید زندگی از سر بگیرم